بازگشت
با سلام خدمت تمامی دوستان و عذر خواهی به خاطر قصور خدمت.
چند ماهی بود که فرصت حتی چک کردن آفا و کامنتامو نداشتم
و این دلیلی نداره جز مطالعه برای ارشد.
تو این چند ماهه کارم شده بود رفتن به پادگان و اومدن و بی مقدمه رفتن
سراغه کتاب این در حال حاضر بزرگترین و مهمترین هدف زندگیمه.
هر طوری که شده باید قبول شم.
در حال حاضرم دارم تست میزنم خدارو شکر وضعیتم خوبه هر چند به دعا
معتقدم اما سعی و تلاش خودم رو بیشتر می پذیرم. با این حال برام دعا کنید.
اما از این به بعد پون تست میزنم وقتم آزادتره و سر میزنم.
نوشتنم رو با شعری از ایرج جنتی عطایی بعد از مدتها آغاز می کنم.
سقف
تو فکر یک سقفم
یک سقف بی روزن. یک سقف پا برجا
محکم ترازآهن
سقفی که تنپوش هراس ما باشه
تو سردی شبها لباس ما باشه
سقفی اندازه قلب من وتو
واسه لمس تپش دلواپسی
برای شرم لطیف لحظه ها
واسه پیچیدن بوی اطلسی
زیر این سقف با تو از گل از
شب و ستاره می گم
از تو و از خواستن تومی گم
و
دوباره می گم
زندگیمو زیر این سقف
با تو اندازه میگیرم
گم میشم تو معنی تو
معنی تازه میگیرم
سقفمون افسوس افسوس
تن ابر آسمونه
یه افق. یه بی نهایت
کمترین فاصلمونه
تو فکر یک سقفم
یک سقف رویایی
سقفی برای ما حتی. مقوایی
تو فکر یک سقفم
یک سقف بی روزن
سقفی برای عشق
برای تو با من
سقفی اندازه قلب من و تو.
واسه لمس تپش دلواپسی
برای شرم لطیف آینه ها
واسه پیچیدن بوی اطلسی
زیر این سقف اگه باشه
پرمیشه از گرمای تو
لختی پنجره هاشومی پوشونه
دستای تو
زیر این سقف. خوبه عطر
خود فراموشی بپاشیم
آخر قصه بخوابیم
اول ترانه پاشیم
سقفمون افسوس افسوس
تن ابر آسمونه
به افق. یه بی نهایت
گمترین فاصلمونه
تو فکر یک سقفم.