دل واژه
اگر نامه ام با نام تو آغاز می شد. اگر دفترم با یک اشاره تو باز می شد.
اگر دستهایم با نفس تو گرم می شد.اگر دلم با لبخند تو نرم می شد .
اگر پشت درهای بسته نبودم و اگر از روزگار خسته نبودم.
باز می توانستم همسایه یاس باشم یا هم بازی پروانه ای با احساس باشم.
اگر دیوارهای سرد روبه رویم قد نمی کشیدند.
اگر بادهای ولگرد سیبهایم را از شاخه نمی چیدند.
اگر آرزوهای ریز و درشتم پرپر نمی شد.
اگر گوش فلک کر نمی شد. اگر همه رودخانه ها آرام بودند.
اگر زمین و زمان رام نبودند. اگر لباس فطرتم آلوده نیرنگ نمی شد.
و اگر دل دریایی ام سنگ نمی شد.
باز می توانستم با ستاره ها تا صبح بیدار باشم یا عاشقانه در حسرت دیدار باشم.
اگر افتادن برگ را باور می کردم اگر آمدن مرگ را باور می کردم.
اگر از عشق غافل نمی شدم اگر فانوسهای خاطره را خاموش نمی کردم.
باز می توانستم با تو آغاز شوم یا درون غنچه بمانم و راز شوم.
اگر کوچه های زندگی بن بست نبود. اگر دل ساده ام بت پرست نبود.
اگر پیوسته سبزه ها ودرختان را دعا می کردم. اگر نیمه شبها تو را صدا می کردم.
اگر از همه جا بی خبر نمی شدم. اگر پای بند ای کاش و اماو اگرها نمی شدم.
باز می توانستم نام تو را بر زبان بیاورم.
یا لااقل دستی به سوی آسمان دراز کنم.