فلسفه
هنگامى كه ما مى گوييم بشر در انتخاب خود آزاد است، منظور اين است كه هر يك از ما با آزادى، خود را انتخاب مى كنيم. همچنين با اين گفته مى خواهيم اين را نيز بگوييم كه فرد بشرى با انتخاب خود همه آدميان را انتخاب مى كنند.در واقع هر يك از اعمال ما آدميان، با آفريدن بشرى كه ما مى خواهيم آن گونه باشيم، در عين حال تصويرى از بشر مى سازد كه به عقيده ما بشر به طور كلى بايد آنچنان باشد.انتخاب چنين و چنان بودن در عين حال تاييد ارزش آنچه انتخاب مى كنيم نيز هست زيرا ما هيچ گاه نمى توانيم بدى را انتخاب كنيم. آنچه اختيار مى كنيم هميشه خوبى است و هيچ چيز براى ما خوب نمى تواند بود مگر آنكه براى همگان خوب باشد.
• آدمى با انتخاب راه خود راه همه آدميان را تعيين مى كند
از طرف ديگر، اگر وجود مقدم بر ماهيت است و اگر ما بخواهيم در عين حال كه خود را مى سازيم وجود داشته باشيم، آنچه از خود ساخته ايم براى همه آدميان و براى سراسر دوران ما معتبر است.بنابراين مسئوليت ما بسيار عظيم تر از آن است كه مى پنداريم زيرا اين مسئوليت همه عالم بشرى را ملتزم مى كند.اگر من كارگر، پيوستن به سنديكايى مسيحى را برمى گزينم نه پيوستن به حزب كمونيست را و اگر با اين كار بخواهم بگويم كه در حقيقت، تسليم و رضا چاره كار بشر است و بهشت آدمى در روى زمين نيست، با اين كار نه تنها شخص خود را ملتزم ساخته ام بلكه تسليم و رضا را براى همگان خواسته ام و در نتيجه اقدام من همه آدميان را ملتزم مى سازد. حتى اگر بخواهم كار انفرادى تر و خصوصى ترى انجام دهم: مثلاً ازدواج كنم و داراى فرزندانى بشوم _ هر چند اين ازدواج منحصراً مربوط به وضع خود من يا عشق من يا هوس شخصى من باشد _ با اين همه، نه تنها خود را با اين كار ملتزم ساخته ام، بلكه همه افراد بشر را در طريق انتخاب يك همسر مستلزم كرده ام. بدين گونه، من مسئول خود و مسئول همگان هستم و براى بشر صورتى مى آفرينم كه خود برگزيده ام. به عبارت ديگر با انتخاب خود، همه آدميان را انتخاب مى كنم.اين معنى به ما اجازه مى دهد كه مفهوم كلمه هاى تا حدى مطنطن، مانند دلهره و وانهادگى و نوميدى را دريابيم.چنان كه هم اكنون خواهيم ديد، اين كار بسيار ساده است. ابتدا بايد ديد منظور از دلهره چيست؟
• دلهره
اگزيستانسياليسم با صراحت اعلام مى دارد كه بشر يعنى دلهره. مفهوم اين جمله چنين است: هنگامى كه آدمى خود را ملتزم ساخت و دريافت كه وى نه تنها همان است كه موجوديت خود، راه و روش زندگى خود را تعيين و انتخاب مى كند بلكه اضافه بر آن قانونگذارى است كه با انتخاب شخص خود جامعه بشرى را نيز انتخاب مى كند، چنين فردى نخواهد توانست از احساس مسئوليت تمام و عميق بگريزد.راست است، بسيارى از مردم دلهره ندارند اما به نظر ما اينان سرپوشى بر دلهره خود مى گذارند، يعنى از آن مى گريزند.مسلماً بسيارى از مردم مى پندارند كه با انجام دادن فلان كار فقط خود را ملتزم مى سازند و هنگامى كه به آنان گفته شود: راستى اگر همه مردم چنين كنند، چه خواهد شد؟ شانه بالا مى اندازند و با بى اعتنايى جواب مى دهند كه: «همه مردم چنين نمى كنند.»اما در حقيقت بايد هميشه از خود پرسيد: اگر همه چنين كنند، چه پيش خواهد آمد؟
• دلهره و سوءنيت
از اين انديشه نگران كننده جز با نوعى سوءنيت نمى توان گريخت.كسى كه دروغ مى گويد و با گفتن اين كه همه مردم چنين نمى كنند براى خود عذرى مى تراشد، كسى است كه با وجدان خود بر سر ستيز است. زيرا عمل دروغ گفتن يعنى به دروغگويى ارزش عام و كلى بخشيدن، حتى هنگامى كه دلهره در حجاب قرار گيرد، باز هم تجلى مى كند.