نیایش

نيايش تو را هدايت مي كند .

نيايش يك عمل نيست بلكه يك حالت است .

تو ميتواني نيايش كني بلكه در نيايش واقع مي شوي .

آناني كه نيايش را به مثابه ي عمل فرض مي كنند از حقيقت آن در مي مانند

زيرا هر آنچه انجام مي دهند از سطح فراتر نمي رود .

عمل هرگز از حاشيه به سمت مركز ميل نمي كند عمل در حاشيه متوقف مي شود

همان طور كه امواج در سطح اقيانوس مي مانند وبه اعماق نمي روند .

اعماق اقيانوس همواره آرام وساكت مي ماند .

در اعماق نه از توفان خبري هست ونه ازبي قراري امواج .

دريا ممكن است در سطح خود متلاطم باشد اما درژرفاي خود چنين نيست .

عمل مانند موج است راهي به ژرفاي تو ندارد .

نيايش نيز همين طور است اگر به سطح عمل تنزل كند سطحي مي شود

از محتوا خالي مي شود.

ممكن است خم وراست شوي ممكن است چيزهايي بر زبان جاري كني اما بي روح وبي حالت .

بايد ياد بگيري چگونه به مقام نيايش برسي ونيايش در تو بشكفد .

بدين سان اتفاقي در ژرفاي وجودت مي افتد .

حادثه اي در تو رخ مي دهد كه سر تا ‌‌‌پايت را دگرگون مي كند .

بنابراين فراموش نكن كه نيايش يك عمل نيست .

فراموش نكن كه نيايش لقلقه ي زبان نيست .

نيايش آموختني نيست .

نيايش خود جوش است .

بايد از آن تو باشد بايد از ضمير تو بجوشد در ظاهر نماند از اعماق بر آيد .

در هر حال نيايش ومراقبه يكي هستند تفاوتي وجود ندارد .

مراقبه نيايش است ونيايش مراقبه .

ساكت بودن به تمامي ساكت بودن سپاس وحمد به جاي آوردن براي سرشاري زندگي

براي زنده بودن وبا زباني خاموش كلمه شكر را نه بر زبان بلكه بر جان جاري كردن نيايش است .

نيايش برترين تجربه ي عارفانه است .

در زندگي تنها چيزي كه ارزش آموختن دارد عاشقي است .

زندگي فرصتي است تا عشق ورزيدن را بياموزيم .

زندگي مدرسه است مدرسه ي عشق .

اگر در درس عشق مردود شوي در اين مدرسه هيچ چيز نياموخته اي

اگر شيوه ي عاشقي را بياموزي به مدرسه آمدنت بيهوده نبوده است .

بدبختانه فارغ التحصيلان موفق مدرسه ي زندگي اندك اند .

شيوه هاي عاشقي راز آلودند وبا شيوه هاي سوداگرانه ي زميني رابطه اي معكوس دارند .

براي مثال در شيوه هاي معمول زميني براي افزودن بر آنچه كه داري بايد جمع كني .

در شيوه ي عاشقي براي افزودن بر عشقي كه داري بايد بيش تر وبيش تر ببخشي .

در شيوه ي عاشقي تنها با سهيم شدن عشق است كه مي توان عشق را حفظ كرد .

در اين جا قانوني بكل متفاوت جاري وساري است .

اين قانون با قوانين مبتني بر سود وزيان دنياي مادي فرق دارد .

پول از يك قانون پيروي مي كند اگر پول بيش تري مي خواهي پول بيش تري جمع كن

استثمار كن پست شو لقمه را از دست ديگري قاپ بزن تنها در اين صورت مي تواني ثروتمند شوي .

اگر ديگران را درپول خود شريك كني كم مي آوري .

قانون عشق بر خلاف قانون دنيا است اگر عشق را احتكار كني عشق مي ميرد

انرژي خلاق موجود در آن به انرژي ويران گر تبديل مي شود خوني مي شود انتحاري مي شود .

همان انرژي كه بايد رحمت مي شد مصيبت وبلا مي شود عشقي كه شهد بود شرنگ مي شود .

عشق اگر پنهان شود سم است ان را با ديگران قسمت كن بگذار همچون چشمه سخاوتمندانه جاري شود

آنگاه شهد مي شود .

هر چه بيش تر ببخشي بيش تر مي شود .

عشق قلمرويي متفاوت دارد بايد آن را بياموزي هر كسي بايد خود آن را فرا بگيرد

زيرا جامعه علاقه اي به آموزش ان ندارد . در واقع جامعه بر عليه آن است.

زيرا اگر عشق را تجربه كني در مي يابي كه جامعه و ساختار آن يكسره باطل

و مضحك است.

آنگاه كه زيبايي عشق را درك كني جاه طلبي را كنار خواهي گذاشت.

 در حالي كه سقف جامعه بر جاه طلبي استوار است.

و متاسفانه جامعه به سوي آن كشيده مي شود براي رسيدن به

 مقام هاي مملكتي ب يكديگر رقابت مي كنند چه صحبتهايي كه

از ثواب و نا ثواب براي گرفتن آرا مردمي بر لب جاري نمي سازند.

اين ها دل مشغولي هاي آدمهايي است كه رايحه ي عشق

به مشامشان نرسيده است.